باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

خوشی ها

چطور آدم می تونه تو اوج خوشی ها بد بشه و اتفاقای بد حالش رو بگیره ...

نوشتن

دل نوشتن ...

نوشتن می تونه آدم رو آروم کنه ...

عادت کردن به نوشتن هر آنچیزی که باید نوشت ...دم ها با هم معامله می کنند تا دنیای درون که به دوست احتیاج داری و نمی دانی دقیقا کجا میشود این ددوست را پیدا کرد ...

از این که زندگی آن طور که باید گاهی پیش می رود  گاهی نه ملولم ...که خب البته همیشه همین است ...

اکنون در سن 24 سالگی دنیا را بالاخره پذیرفته ام و از آن شور و تاب جوانی در آمده ام ...

در یافته ام که برای تغییر جهان باید سیاست داشت ... باید علم داشت و باید شناخت ...

آنچه که پیش رویم است رویا است و برای این رویا باید جنگید هر آنچه که باشد ...

از زندگی روی حساب احتمالات خسته شدم ...

دلم نتیجه می خواهد آن نتیجه ی ناب و واقعی که به آن تکیه بزنم ... ریشه ام رو دورش بپیچم  و دل خوش کنم به آنچه که باید ...

جمله ی بی قراری ات از طلب قرار توست ...

طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت ...