باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

لالا لا لا ...

حقیقتش اینه که بچهای ما خیلی به محبت ما احتیاج دارن ، به لالایی هامون به بوسه هامون ... احتیاج دارن ازین رو که ما احتیاج داشتیم که ادمای بهتری بشیم ...که احتیاج داریم ادمای بهتری باشیم ...

اگه ی روزی مامان شدمماش باباش وقتی میاد خونه گوشی دستش نباشه ...کاش خودم با گوشی ور نرم و با بچه ام و اموزشش وقت بذارم ...سر شارش کنم از محبت ...


گرچه اونچیزی که من میبینم تو این دنیا اصلا قابل  ادامه نیست ..

حقیقت دیگه اش اینه که دنیا برای ادمای مهربون خیلی سخته ، برای ادمایی که سعی می کنن درک کنن همرو با همه ی شرایطشون ...

از زمانی که عاشق میشن تا زمانی که حرف میشنفن و زمانی که می خوان کنترل شن ..

کاش مهربون باشیم 

عزمم رو جزم میکنم که امسال قوی تر باشم 

مقابل حرفا مقابل کارا 

و مقابل اهدافم ...

جای قشنگ دنیا

یک قسمتی از دنیا میرسه که بالاخره می فهمی دنیا ، دنیای از دست دادنه ، امروز اگه نه فردا حتما ...هر لحظه داری زمان رو ازدست میدی ...هر روز داری روز قبلتو ازدست میدی ...

ادم هارو از دست میدی ..یا با تموم شدن ی رابطه یا مرگشون ...از دست دادن درده ، درد عمیق و گنگیه ...صبر داره انتظار داره ...

اما ازدست دادن ادم هارو  بزرگ می کنه ...تا وقتی بچه ای گریه میکنی و زار میزنی ... هر چی بزرگ تر میشی چیزای بزرگ تری رو از دست میدی ...

یک قسمت دیگه هم هست که سرکشی درونیت  فروکش می کنه ...ادما رو عین هم میبینی ...خودت رو از دماغ فیل افتاده نمی بینی ...

ایدولوژیت به دنیا عوض میشه ...

این قشمتشو دوس دارم و بهم می چسبه ...

خوشی ها

چطور آدم می تونه تو اوج خوشی ها بد بشه و اتفاقای بد حالش رو بگیره ...

نوشتن

دل نوشتن ...

نوشتن می تونه آدم رو آروم کنه ...

عادت کردن به نوشتن هر آنچیزی که باید نوشت ...دم ها با هم معامله می کنند تا دنیای درون که به دوست احتیاج داری و نمی دانی دقیقا کجا میشود این ددوست را پیدا کرد ...

از این که زندگی آن طور که باید گاهی پیش می رود  گاهی نه ملولم ...که خب البته همیشه همین است ...

اکنون در سن 24 سالگی دنیا را بالاخره پذیرفته ام و از آن شور و تاب جوانی در آمده ام ...

در یافته ام که برای تغییر جهان باید سیاست داشت ... باید علم داشت و باید شناخت ...

آنچه که پیش رویم است رویا است و برای این رویا باید جنگید هر آنچه که باشد ...

از زندگی روی حساب احتمالات خسته شدم ...

دلم نتیجه می خواهد آن نتیجه ی ناب و واقعی که به آن تکیه بزنم ... ریشه ام رو دورش بپیچم  و دل خوش کنم به آنچه که باید ...

جمله ی بی قراری ات از طلب قرار توست ...

طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت ...

تقدیر

اگه ی روز تو خلوتت یاد گذشته افتادی 

بدون که چی سرم اومد ... ی روز تو هم سرت میاد ..

اگه دوباره دیدمت شرمنده از خودت نباش ...