باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

که هر اندازه خوووبه عشق ..همون اندازه بی رحمه ..

یک وقت هایی به قوی بودن فکر می کنم ...به این که یعنی چه ؟ اصلا ادم قوی چه کارهایی انجام می دهد ...ادم قوی نمی ترسد !! راستش را بگویم کرک و پرش باید ریخته باشد ...انقدر که ترسیده است ...اتفاقا ادم قوی ترس ها را خوب می شناسد ..همه را تست کرده و مثل یک خورشت داغ همه زبانش را سوزانده اند ...باید پرت شود میان ماجرا و آرام نگیرد ..باور کرده ام که شاید گفتنش اسان باشد ..اما کارهای خیلی کوچکی هستند که شجاعتشان را نداریم ...همان هایی که با خود می گوییم از پسشان بر می ایم ..اما در عمل "ترس" پاهایت را سست می کند ...ادمی که دوست دارد شجاع است ..چرا که پرت کرده خود را میان عاشقی ها ...و ترس از وابسته شدن او را میخ کوب جایش نکرده ..حتی اگر بسوزد و برگردد ...و ماندن در این مرحله کار هرکسی نیست ... ساختن رویای شیرین کودکی به سادگی اهنگ های رنگی آنور مرزی نیست ...باید یرایشان عرق بریزی برای تک تکشان ...اصلا همین است که هست ! حتی اگر شد بمیر ! اما صحنه را ترک نکن !

نوشتن بهانه می خواهد ...همیشه همین طور است ،شاید باید تشنه ی نوشتن شد ..شاید هم ...

خسته ام ! دلم برای روزهای اوج تنگ شده و هم چنان از خود ملولم ...

بلاگفا قاطی کرد ..دوسال دل گرفتگی ها بی صدا پاک شد ..ماندنش اصلا چه اهمیتی داشت ؟ کسی چه می داند ؟؟

دیگر گلگی بس است ...سعی می کنم قدرتمند تر باشم ...فرمانروای دنیای خودم ..و این شروع فرق دارد ..باید قوی تر باشم ..قوی تر از همیشه ...بی پروا و شجاع ... منشعب ! 

و بدانم که زندگی  هست که مرا قوی کند و پرت کنم خود را درون ماجرا ها ... :)