باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

هر شب آن یاد دور را در ذهنم خاموش میکنم ....

تو در چه حالی ؟! 

واقعا دلت تنگ نیست ؟ 

براحتی دل به کسی دیگر بستی ؟! 

مهربانی ام فقط احازه میدهد که بسپارمت به قیامت ...

و اشکی 

که 

سر انجام 

سرازیر میشود ...

حساب ما به قیامت 

خیال ندارم از تو بگذرم ...