باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

میرم

به خدا برای همیشه از پیشتون میرم ...


فضای مجازی

در کنار اندک خوبی ای که دارد ...

مدام این احساس را به تو میدهد که همه چقدر خوبند ، چقدر خوشحالند و تو ! با وجود این که می دانی خیلی ها اینطور ها هم که فکر میکنی نیستند ...


حقیقت تلخ

عجب صبری خدا دارد !

متاسفانه وقتی مواجه میشیم با اون بعد از آدم ها که درونیه درونیه ...مثل ی روز سرد و یخ زمستونی وسط کوه های سنگی ...حقیقت درست مثل اون باد یخ می خوره تو صورتت !

امیدوارم هیچ وقت قادر نباشیم ذهن هم رو بخونیم ...هیچ وقت !

آدم ها !

آدم ها 

ما آدم ها تا حد زیادی  غیر قابل پیش بینی ایم 

و همین طور غیر قابل اعتماد ...

ی جاهایی خیلی شیک می فهمیم که دارن برامون زیر و رو میکشن و می خوان مثلا چیزی که فک میکنن خیلی خفنه برا خودشون از بقیه پنهان کنن ...

خب من اینطوری نیستم ..خیلی زود خودمو و کارمو لو میدم ...

با انتخابم و با کارم یک سال شایدم دوسال عقب میفتم 

اما خوشحالم چون باعث میشه مصمم تر و باقدرت تر برم جلو و راهمو پیدا کنم ...هرچی که باشه ...هرکی که باشه 

تئوری انتخاب راه خوبی برای ارامش داشتنه 

قانعت میکنه که فقط تو و فقط تویی که میتونی شرایطت رو عوض کنی ...

و این هم خوبه هم بد ! 

چون دیگه اجازه نداری کسی رو تغییر بدی و از طرفی هم کی تونی خودت رو عوض کنی و بهتر کنی ...


پس بسم الله ! 

جرئت کن ! 

جرئت کن و همه ی ادم ها رو عین هم ببین و خوش برخورد باش باهاشون 

جرئت کن و کسی حتی یک مقدارم برات ناراحتی به دلت نذاره ..

خوب بودن با مردم بهت کمک میکنه که بهت اعتماد کنن ...

و سعی کن خودت و کار هات رو برای خودت حفظ کنی ...

این میشه دنیای مطلوب تو ...


از رنجی که می بریم ...

به حدی با انسان های دیگه احساس نزدیکی می کنم که واقعا از رنج و ناراحتیشون ناراحت میشم ...

این که می بینم که ی پیر مرد تو سن احتمالا هفتاد سالگی اومده غذای سلف رو بگیره و دیش به اون غذا و اینا ... اذیتم میکنه 

نمیدونم شاید اون اصلا با شرایطش راحت و اوکی باشه ... اما ...

خدایا با وحود تمام ناخلفی ها و بدی هم پشتم باش و کمکم کن تا بتونم حریمات رو حفظ کنم و دنیا رو کمی و کمی بهتر از چیزی که تحویل گرفتم تحویل بدم ...