باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

از رنجی که می بریم ...

به حدی با انسان های دیگه احساس نزدیکی می کنم که واقعا از رنج و ناراحتیشون ناراحت میشم ...

این که می بینم که ی پیر مرد تو سن احتمالا هفتاد سالگی اومده غذای سلف رو بگیره و دیش به اون غذا و اینا ... اذیتم میکنه 

نمیدونم شاید اون اصلا با شرایطش راحت و اوکی باشه ... اما ...

خدایا با وحود تمام ناخلفی ها و بدی هم پشتم باش و کمکم کن تا بتونم حریمات رو حفظ کنم و دنیا رو کمی و کمی بهتر از چیزی که تحویل گرفتم تحویل بدم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
گمشده سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 16:20 http://light-star.blogsky.com/

راستش اینه که دنیا رو به ما تحویل نمی دن. ما اگه نباشیم هم هیچ جای دنیا تکون نمی خوره.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.