باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

برای ارامش چند فاکتور کوچک وجود دارد ...

رو به رویم را ببینم ! و نه هیچ کس دیگر 

به او متصل باشم که سر چشمه ی ارامش همان است ..‌

سرم به کار های بزرگ دوس داشتنی گرم باشد ...

تمامی این روز ها می گذرد و من دیگر نگران نخواهم بود ...

نمی دانم زندگی در اغوش جادوویی اش چه چیز پنهان کرده که مرا چنین  ازار دهنده بغل کرده ...

این است زندگی ! 

فاجعه !

اما می گذرد ...

و من باید پرواز را حرف به حرف  بفهمم ...

که تنها راه گریز است فرار !