باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

باشد برای روزی که بدانم ...

اغاز دوباره ی نوشتن ...

امید

ی وقتایی هست که نا امید میشی و دلسرد و به فکر این که  چرا اینجوری شد ؟ چرا زندگی بر وفق مراد نمی چرخه و چرا برا اون یکی چرخ زد و برا من چوب لاش گیر کرده ؟؟

اما میدونی نهایتا راهی که میری باید درست باشه و باید موفق  شی ...باید یاد تموم اون خوش شانسیایی که تا الان داشتی بیفتی و امیدتو از دست ندی ، راضی ام از جایی که هستم ...گرچه رضایت نسبیه ااا هست و درسته که الان خستگی اومده سراغم ولی همه چی درست میشه ...

درست میشه ...